آریان:
صبح زود از خواب بلند شدم و خیلی شیک و مجلسی آماده شدم. یک دامن کوتاه زرشکی با یک پیراهن دکمه دار سفید ( فهمیدیم عین پیراهن های مردانه ) و کالج مشکی پوشیدم. مو هام رو هم بافتم. سریع رفتم پایین.
همه هنوز خواب بودن. یکهو کخم گرفت. رفتم تو اتاق مایکل. اوه اوه! چه بوی سگ مرده ای میاد. مگه ناتاشا( دختر ناتالی ) اتاق این پخمه کثیف رو تمیز نمی کنه؟
دماغ رو گرفتم و رفتم سمت تختش.
مرتیکه تن لش عین .. ( بی ادب ) خودشو انداخته بود رو تخت. به شکم خوابیده بود و یک پاش از تخت بیرون بود. مدام هر و پف می کرد. گوشم کر شد. آروم آروم رفتم پشتش و اومدم رو تختش وایستادم. یهو با پام کوبیدم پشتش. عین جن زده ها از خواب پرید.
الهی بمیرم داداشم ناقص شد. پشتش قرمز قرمز شده بود. آخه هم کفش پام بود هم من درجه ۳ کمربند مشکی تکواندو دارم. همینطور داشت ناله می کرد تا برگشت منو دید.
مایکل: الهی تیکه تیکه شی. وحشی! افسار گسیخته! خر!
از جاش بلند شد. همینطوری داشت فحشم می داد که یهو بغلش کردم. یهو آروم شد و بغلم کرد.
مایکل: آخه چطوری می تونم از دست تو عصبانی بشم جغجغه من! حالا چرا اینکار رو کردی؟
من: آخه کخم گرفت. ببخشید داداشی. جبران می کنم.
مایکل: چطوری اونوقت؟
من: اومدم... نظرت درباره یک قرار با کلی چیه؟
مایکل لبخند زد.
مایکل: نظرم مثبته. معامله می کنیم.
بعد بهم دست داد.
من: حالا پاشو لباس بپوش.
مایکل: باوشه.
و بلند شد..
مایکل: حالا تو ام گمشو بیرون.
یهو با اردنگی انداختم بیرون.
بعد از یک مدت اومد بیرون. یک پیراهن سفید با شلوار زرشکی و کفش مشکی پوشیده بود. با هم ست بودیم.
من: آفتاب از کدوم طرف در اومده. تو هم با سلیقه شدی.
مایکل: چرا؟
من: نفهمیدی با هم ست کردیم؟
مایکل: آهان الان میرم عوض می کنم.
من: نه نه خوشتیپ شدی مایکل جکسون.
از اینکه بهش بگم مایکل جکسون خوشش میاد. لبخند زد.
رفتیم پایین. مامان و بابا داشتن صبحونه می خوردن. ما هم یک چیزی خوردیم و زدیم بیرون. مایکل با ماشین خودش رفت. منم همینطور. سوار شدم و یکی از با حال ترین آهنگ هام رو پلی کردم.
♪ I’M SO INTO YOU, ♪
من مجذوب تو هستم
♪ I CAN BARELY BREATHE ♪
به سختی میتونم نفس بکشم
♪ AND ALL I WANNA DO ♪
و تنها چیزی که میخوام انجام بدم
♪ IS TO FALL IN DEEP ♪
در اعماق غرق بشم(عمق عشق منظورشه)
♪ BUT CLOSE AIN’T CLOSE ENOUGH ♪
ولی این نزدیکی کافی نیست
♪ ‘TIL WE CROSS THE LINE ♪
تا زمانی که از خط بگذری(خط محدودیت ها)
♪ SO NAME A GAME TO PLAY, ♪
پس یه بازی نام ببر تا بازی کنیم
♪ AND I’LL ROLL THE DICE (HEY) ♪
و من تاس رو خواهم انداخت
♪ OH BABY, LOOK WHAT YOU STARTED ♪
عریزم ببین چیو شروع کردی
♪ THE TEMPERATURE IS RISING ♪
حرارت داره میره بالا
♪ AND HERE IS THIS GONNA HAPPEN ♪
و حالا این چیزیه که قراره اتفاق بیفته
♪ BEEN WAITING AND WAITING FOR YOU TO MAKE A MOVE ♪
و کلی منتظرت بودم که یه حرکتی انجام بدی (تو بازی)
♪ BEFORE I MAKE A MOVE ♪
قبل از اینکه من حرکتی کنم
♪ SO BABY, COME LIGHT ME UP ♪
پس بیا روشنم کن عزیزم
♪ AND MAYBE I’LL LET YOU ON IT ♪
و شاید اجازه بدم بهت بیای روش
♪ A LITTLE BIT DANGEROUS ♪
یکم خطرناک
♪ BUT BABY, THAT’S HOW I WANT IT ♪
ولی عزیزم این همونطوریه که من میخوامش
♪ A LITTLE LESS CONVERSATION ♪
کمتر حرف بزن
♪ AND A LITTLE MORE TOUCH MY BODY ♪
و کمی بیشتر بدنم رو لمس کن
♪ CAUSE I’M SO INTO YOU, INTO YOU, INTO YOU ♪
چون خیلیییییییییییی مجذوبتم
(بخشی از آهنگ in to you از آریانا گرانده)
همینطوری داد می زدم.
من: ( با داد ) CAUSE I’M SO INTO YOU, INTO YOU, INTO YOU
... : منم همینطور.
خاک به سرم این کیه؟ اینجا کجاست؟ اینجا که دانشگاهه.
نگو من حواسم نبود رسیدم دانشگاه و این فردی که پشت سرم گفت منم همینطور....... تونیهههههههه.
لبخند خبیثانه زده بود.
آنتونی: نمی دونستم انقدر جذابم که خوشگل ترین دختر دانشکده مجذوبم شده.
من: واقعا؟ اسکل اگه جذبت نشده بودم که بهت جواب مثبت نمی دادم. مردم شوهر دارن ما هم شوهر داریم!
یهو خر ذوق شد. مگه من چی گفتم؟ اسکل... جواب مثبت... مردم... وای سوتی دادممممم.
من: م..م..منظورم ای..ن ن..ن..نبود.
آنتونی: نه دیگه منظورت رو رسوندی. حالا بیا بریم کلاس دیر میشه... همسر عزیزم.( روت زیاد شده پسر )
و دستم و گرفت و درد توی دانشکده. همه زل زده بودن به ما. سرخ شده بودم. وایستا! چرا به مو های تونی دقت نکرده بودم. ته موهاش رو آبی کرده بود. چقدر بهش میاد.
من: تونی..
آنتونی: جانم؟
پسره دیگه پررو شده. مرگ جانم! زهر مار جانم!
پاشو لقد کردم. جیغش رفت هوا. دستم رو ول کرد.
من: تا تو باشی از این پررو بازی ها در نیاری.
بعد راهم رو کشیدم و رفتم توی کلاس. من کنار کلارا میشینم. مثل همیشه داشت آهنگ گوش می داد( فک کنم فهمیده باشید کانر و کلارا و کورالین بچه های کیا باشن ). یاد معاملم با مایکل افتادم. مجبورم.
من: سلام کلی( مخفف کلارا ). خوبی؟
کلارا: سلام آریان. آره.
من: کلی می خوام در مورد یک چیزی باهات صحبت کنم.
کلارا: بگو می شنوم.
من: می خواستم درباره برادرم( از کی اون پخمه کثیف شد برادر؟ ) ازت بپرسم. نظرت در بارش چیه؟
یهو کلارا قرمز شد. از قیافه معلوم بود دوسش داره.
کلارا: راستش اون پسر خیلی خوبیه و ... شجاعه...
من: دوسش داری نه؟
کلارا: ن..نه چی.. باع.. ث شده..همچین فکری.. ب..بکنی؟
من: چون مایکل عاشقته.
کلارا: واتتتتتتت؟؟؟ عاشقمه؟
من: آره. خیلی زیاد. همه می دونن. تو حسن بهش چیه؟
کلارا: راستش... منم همینطور.
لبخند زدم. بالاخره مایکل جکسون هم به آرزویش رسید.
بغلش کردم.
من: آخجون بهترین دوستم می خواد زن داداشم بشه.
تا کلارا اومد حرفی بزنه استاد اومد و شروع کرد درس دادن. اه تو روحش!
کلاس تموم شد و اومدیم بیرون. یهو کریس اومد کنارم.
کریستین: سلام آریان. سلام کلارا.
من و کلارا: سلام کریس.
کریستین: آریان می تونم باهات تنها صحبت کنم؟
من: البته. فعلا کلی.
و باهاش رفتم.
کریستین دوست منه. هیچ کدوم از بچه ها ازش خوششون میاد ولی من دوسش دارم. دوست خیلی خوبیه( قضیه جاست فرند آدرین. پدر و دختر باهم مو نمی زنن ) رفتیم روی بک نیمکت نشستم.
کریستین: می خواستم بهت بگم خیلی دوست دارم.
چییییی؟؟؟ باور نکردنی. کریس منو دوست داره.
هنوز داشتم ویندوز عوض می کردم که دیدم کریس پخش زمینه.
... : شما خیلی غلط می کنی.
من: هی داری چیکار می کنی؟ ولش کن....
... : داری ازش دفاع می کنی؟ حالت خوبه؟
من: بله. اون دوستمه نمی زارم باهاش اینطوری رفتار کنی. اصلا به تو چه ربطی داره. تو چیکاره منی ها؟
مونده بود چی بگه. مرتیکه پررو.
... : ولی من دوست دارم.
من: من ندارم. دست از سرم بردار.
و دست کریس رو گرفتم و رفتیم توی دانشکده.
من: واقعا متاسفم کریس.
کریس: مهم نیست. راستی تو نظرت رو نگفتی.
من: راستش من نامزد دارم. تو خیلی پسر خوبی هستی ولی من یکی دیگه رو دوست دارم. تو لیاقت بهتر از این ها رو داری.
گونش بوسیدم و باهاش خداحافظی کردم. امیدوارم این یکی خود کشی نکنه چون دو سال پیش یکی به خاطر من خود کشی کرده بود. خوشگلی است و هزار دردسر.
یهو دیدم تونی از کنارم رد شد. اخم کرده بود. آخی قهر کرده. رفتم کنارش وایستادم.
من: من حوصله منت کشی ندارم. یا خودت آشتی می کنی یا...( راستی اون فرد که به کریستین حمله کرده بود تونی نبود )
صدای جیغ و داد مردم اومد. یهو یک دراکولای مشکی پوش اومد.
دراکولا: آریان اگرست.
و اومد سمتم. تونی هلم داد کنار.
آنتونی: ( با داد ) فرار کن آریان.
سریع دویدم و رفتم خونههه.
آدرین:
وای! بعد از این همه سال آکوماتیزر اومده.
من: باید چکار کنیم؟
مارینت: نمی تونیم خودمون بریم. باید کسی رو بفرستیم.
یهو بچه ها دویدند توی خونه.
به مارینت نگاه کردم. لبخند زد.
من: بچه ها باید باهاتون حرف بزنیم.
مارینت جعبه میراکلس کت نوار رو به من داد.
مارینت: بچه ها الان نمی تونم بهتون توضیح بدم. شما باید قهرمان بشید.
آریان و مایکل: چییییی؟
