عشق بی قید و شرط 2 پارت 5

((( عشق بی قید و شرط )))

(( فصل دوم ))

( رقابت یا لیاقت )

* پارت پنجم * 

******3 ماه بعد *****مرینت ******

تواین 3 ماه تنها اتفاق خوشی که افتاد بهوش اومدم کاترینا بود ما با

میراکلس ها با هاکماث مبارزه کردیم و هاکماث دستگیر شد و  معجزه

گرش رو گرفتیم باورتون نمیشه که چه کسی هاکماث بود هلن هاکماث بود

وقتی شکستش دادیم کاترینا هنوز تو کما بود معجزه گرای پروانه و

طاووس رو یکی کردیم با یه ورد جادویی که تبدیل شدن به معجزه گر

STAR SHAYNE معجزه گری که جان دوباره ای میبخشه یعنی اونایی رو

که توی دنیای برزخ باشم رو به زندگی بر میگردونیم کاترینا از طریق این

معجزه گر برگشت و چون شایسته بود استاد فو معجزه گر رو داد به

کاترینا ما کلا 4 نفریم و الان تو پاریس زندگی میکنیم ما محافظان

پاریسیم شرکت رو به السا واگذار کردم کاترینا هم هر ماه یکبار می‌ره لندن

و روی کارهای شرکت نظارت می‌کنه ما قهرمان های :

LADY BUG

CAT NOIR  

STAR SHAYNE 

KING MONKEY

من که لیدی باگم کاترینا هم استار شاینه که قدرتش الکتریسیته است

همکارامون هم کت نوار و کینگ مانکی هستن کت نوار چشمای جذابی داره

کلی عکس ازش روی دیوار دارم ( شیپ این فصل : آدرینت، کینرینا )

کاترینا هم از کینگ مانکی خوشش میاد اتاقش رو فقط من دیدم کسی رو

توی اتاقش به جز دخترا راه نمیده منم همینطور اتاقش در از عکسای کینگ

مانکیه البته حق داره همکارانم واقعا جذابن فردا تولد آدرینه و می‌خوایم

سوپرایزش کنیم قراره تو کشتی خانوادگی کاترینا اینا بگیریم مامان و بابا

کاترینا هم تازه 2 هفته است از اسپانیا بر گشتن ( موقعی که کاترینا تو کما

بود اومدن و وقتی بهوش اومد به خاطر کار یه ماه رفتن اسپانیا و تازه

برگشتن )  کاترینا هم فیلکس رو بخشید و شکایتش رو پس گرفت.

                                                     

   

 

 

 

 

 

                                                                      امضاء : Merinette💖

 

تیکی : مری چیکار می‌کنی ؟ 

_ نوشتن خاطرات این 3 ماه بالاخره امروز تموم شد.

تیکی : مرینت !

_ بله ؟ 

تیکی : برای آدرین کادو خریدی ؟ 

_ وای نهههه یادم رفت !

دفتر خاطراتم رو گذاشتم توی جعبه و لباسام رو که یه بلیز خرسی صورتی

تا زانو و شلوارک صورتی بود رو لایه شلوار لی کمرنگ جذب با هودی

لیمویی عوض کردم موهام رو گوجه ای بستم یه رژ صورتی کمرنگ زدم و

کتونی های آل استارمکس رو پوشیدم و یه کیف لیمویی هم برداشتم :

تیکی زود باش ! 

تیکی رفت تو کیف گوشیم رو برداشتم و رفتم پایین امیلی جون تو

پذیرایی داشت قهوه میخورد : مامان من میرم بیرون کار دارم ! 

+ باشه برای نهار بیا !

_ حتما بای!

+ خداحافظ

رفتم پایین گوشیم رو در آوردم و شماره ی کاترینا رو گرفتم بعد از پنج تا بوق برداشت : الو ؟ 

_ سلام کاتری خوبی ؟

+ سلام ماری خوبم مرسی تو خوبی ؟ 

_ منم خوبم ممنون ام کاترینا !

+ بله ؟ 

_ من یادم رفت برای تولد آدرین کادو بگیرم وقت داری باهم بریم یه چیز خوب بگیریم ؟

+ آره حتما ! 

_ عالیه کجایی ؟

+ پشت فرمون خیابون شانزلیزه !

_ اوکی من جلوی خونمون منتظرتم !

+ باشه تا 10دقیقه ی دیگه میام !

_ خداحافظ

+ بای 

گوشی رو قطع کردم امیدوارم یه چیز خوب برای آدرین پیدا کنم.....

*****کاترینا *******

آه پسره ی نفهم عوضی بهش میگم نمیشه یعنی نمیشه چقدر این لوکا

نفهمه از شرکت آگرست اومدم بیرون که با جسم سختی برخورد کردم

سرمو بلند کردم آ اینکه فیلکسه : دوشیزه لارونا اینجا چیکار میکنید ؟ 

بعد از روز دادگاه دیگه هم رو ندیدیم : کار داشتم انجام دادم دارم میرم !

از کنارش رد شدم که بازوم رو گرفت : چرا باور نمیکنی عاشقتم کتی ؟ 

بازوم رو بزور از دستش بیرون کشیدم : 1 بعد از اون کارت توقع نداشته

باش که باور کنم 2 اسم کاترینا است و 3 اگه بازم بهم بچسبی ازت شکایت میکنم ! 

اومدم برم که دستش دور شونم حلقه شد : فکر نکن نمیدونم تو استار سایتی و مرینت هم لیدی باگ ! 

بهت زده بهش خیره شدم شونه ام رو ول کرد : مطمئنی باش بدستت میارم هر طور که شده بدرود سنیوریتا ! 

و از جلوی چشمای بهت زده ی من رد شد و وارد شرکت شد ....

سوار فراریم شدم : آخه چطور ممکنه ؟ یاد حرفاش بعد از دادگاه افتادم :

کاترینا من عاشقتم نمی‌خواستم بهت آسیب برسونم اما کار هلن بود خودت

که میدونید اونا به من داروی SRT ( دارویی که موجب دیوونگی یچند

ساعته میشه و فرد بعد از اون چند ساعت هیچی از اتفاقت دو روز قبلش

یادش نمیاد ) تزریق کردن و منم کنترلم دست خودم نبود باور کن.

من فقط یه پوزخند زدم و از اونجا دور شدم هی حق با اونه اون حادثه رو

فیلکس از قصد نکرد ولی راجب عشقش مطمئن نیستم ولی من عاشق

کینگ مانکیم نمیتونم به کسی جز اون فکر کنم ( حکایت آدرین تو میراکلسه ) نمیدونم باید چیکار کنم ......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این شروع ماجراست......

 

 

 

 

 

 

ادامه دارد......

 

 

 

 

[ 30 Mar 2020 ] [ 2:47 PM ] [ Soniya jon ] [ ]
آخرین مطالب