از زبون آیلار
اومدن بلخره نوبت این سرزمین هم رسید
مری:الیا همه رو یکجا غایم کن
ادری:نزار هیشکی اینجا پر بزنه
آیلار: نمیخوایم دوباره یک حادثه اتفاق بیوفته.........
مری:بیخیال الان وقت مرور گذشته نیست نقشه چیه
ایلار:طبق گفته ی اواتار آنگ توی این دریا یک اژدهای اب وجود داره
که با قبیله یآتیش خیلی بده میتونیم بر ضدشون استفادش کنیم
ادری:اخه خواهر خل من کاتارا گفته بود با اب افزارا هم دشمنه
مری:مگه زوکو نگفتع بود دوتان
ایلار:چرا ولی فعلا یکیشون در دسترسع اون یکی از این یکی وحشی تره و توی کوهای قبیله ی اتیشه
مری:حالا بیخی چیکار کنیم ۱۰ دقیقه دیگه میرسن
ایلار: بخدا من نمیدونم تویسرزمین خودمون فقط با سربازا میجنگیدیم این یک لشکره تازه نه خاک افزاری یاد گرفتیم ن چیز دیگه ای
مری:لعنت به هرچی شاهزادس
ادرین با بهت به مرینت زل زد
مرینت با دست پاچگی:شاهزاده ی اتش رو میگم
ادرین:ایلار مگع انگ و زوکو شهر صلح رو به وجود نیاوردن پس چرا اینا مثل سگ و گدان
ایلار:بخدا نمیدونم ......... الان چ گه. ی بخوریم
از زبون آدری
لشکر خاک افزارا اومدن ولی فایده ای نداشت
خیلیاشون زخمی شدن خیلیاهم مردن
فوقش ۳۹ نفر دیگه داشتیم
کاملا معلوم بود مری و ایلار خسته بودن
نمیدونستم چیکار کنم
از زبون آیلار
حالم اصلا خوب نبود
ولی یک چیز فکرمو درگیر کرد
سیکا کجاست
مگه همه ی نقشه ها زیر سر اون نیست
مرینتو گرفتن
۱۵ تا سرباز دیگه داشتیم
شازده نینو هم گرفتن نمیدونستم چیکار کنم
خودمو بازنده میدونستم
ادرین اومد میشم
ادری:ایلار چیکار کنیم
ایلار:نمیدونم....نمیدونم
داداش دقت کردی سیکا نیس
ادری:اره نبود ولی الان چیکار کنیم نینو و مری دست اینان
یکیشون مرینتو زد .....جلوی چشمامو خون گرفت و یک سنگ بهشون پرتاپ کردم
انگار قدرت خاکو به دست اوردم دیدم مری هم یک سنگ پرتاپ کرد
این یعنی اونم قدرتشو به دست اورد
الان بهتر شد
نینو و مری از دستشون فرار کردن اما همه ی سربازا مردن
و اونا مارو محاصره کردن
۵ تا بچع در برابر ۱۰۰۰ تا اتش افزار که نمیتونه مقاومت کنه
مارو گرفتن
از سرزمین خاک که دور شدیم کشتی تکون سختی خورد
فکر میکردم که وجود منو و مری رو حس کنه
اژدهای اب
اواتار آنگ گفته بود : با همه بده حتی اب افزارا
پس الان کشتی به دیار باقی می شتافت
به بچع ها گفتم کنار هم باشن
مری
کشتی داشت غرق میشد
دستای من هم بسته بود
ادرین سعی میکرد طنابو پاره کنه
ایلار داشت نقشرو میکشید
الیا و نینو هم داشتن طبق نقشه سنگر درست میکردن.
ادری تونست دستشو باز کنه بعدش دست همه رو باز کرد
ایلار:شمارش معکوس برای پایان جهان 😂
همه:😂😂
ایلار:۱۰
۹
۸
۷
۶
۵
۴
۳
۲
۱
هممون افتادیم توی اب ایلار یک دایره ی هوا درست کرد که نفس بکشیم
اژدهای اب رو دیدیم با سرعت اومد سمتمون و دیگه هیچی نفهمیدیم
از زبون آیلار
چشمامو باز کردم توی زمان گیر کردیم
الیا و نینو و ادری و مرینت خواب بودن بیدارشون کردم
ادرین:چی شد اینجا کجاست
الیا زجه زد:ما میمیریم اواتارا هم هیچ گ.هی نمیخورن
منو مرینت: ما اینجاییما
نینو گفت:توی کتاب افسانه ی کورا گفته....
ادرین: اینجا.....جاییه که ...
الیا: اواتار های قدیمو میبینیم....
مری:جایی که کورا با اولین اواتار روبه رو شد.....
ایلار:اواتار وان اما ما چرا اینجاییم......
یهو آنگ ظاهر شد
همه باهم:اواتار آنگ
آنگ:شما اینجایید که اینده رو کشف کنید
اواتار آتش:اینده ای که در گذشته پنهانه
اواتارخاک:برین و کورا را پیدا کنید
همه ی اواتار ها:وگرنه روح سیاه بر شما قلبه میکنه و جهان در تاریکی فرو میره........بعد بلند گفتن:(شما برگذیدگان هستید).....
و غیب شدن
الیا: بیا تازه اوفتادیم توی هچل
ادری: منظورش از برگذیدگان چی بود
نینو:روح سیاه چیه چرا ما باید بریم نصل اواتار کورا
مری: منظورش از اینده در گذشته پنهانه چی بود
ایلار:اینجا چ قدر باحاله
همه برگشتن چپ چپ نگام کردن
ایلار:خب چیه باحاله دیگه بیاین بریم کورا رو پیدا کنیم
نینو درحالی که به جایی زل زده بود:نیازی نیست انگار خودش اومد
کورا: فکرشو میکردم اینجا باشید
ایلار و ادری: فکر نکن عمل کن
کورا: من کورا هستم اواتاری که تقارب متوازن عصر تاریکی رو و همینطور واتو رو شکست داد
ایلار:سلام من ایلار هستم اواتار نصل شما یعنی اواتار نصل کورا
کورا:آنگ گفته بود دوتایید
مرینت:بله منم اواتارم
کورا: بله دقیقا شکل منید...... فقط.....
واایی
تموم شد
بعدی ۵
