رمان بانوی سنگ شده پارت 3

*از زبون مرینت*

که یهو دیدیم آدرین داره میاد سمت ما. 

وقتی اومد نینو گفت: چطوری رفیق؟؟

آدرین: خوبم ممنون نینو.

آلیا یه نگاه به نینو کرد و گفت: ما دیگه بریم.

نه! صبر کنید!

 آدرین: مرینت چیزی شده؟ از بودن با من بدت میاد؟

نه نه م..م..ن.. منظورم.. اینکه.. م..ن..باهات مشکلی ندا..رم(نقاط نشونه ی لکنت زبون هستند)

ببین آدرین من عاشقتم! از همون روز اول که دیدمت دوستت داشتم.اما هر دفعه که خواستم اینو بگم لکنت زبون میگرفتم و کلمات تو ذهنم گیر میکردند.من جلوی بقیه میگفتم که تو فقط یک دوستی ولی تو برای من بیشتر از یک دوت معمولی هستی. من عاشقتم.

آدرین: متاسفم مرینت ولی من عاشق یکی دیگه هستم.

یعنی قشنگ قلبم هزار تیکه شد.

درک میکنم. 

*از زبون آدرین*

نه نه بقیه اش بمونه برای پارت بعد بمونید تو خماری.

 پارت بعدی 4 نظر.

 بای تا های

موضوعات: بانوی سنگ شده
[ 7 Apr 2021 ] [ 10:28 PM ] [ Asal ] [ ]
آخرین مطالب