عشق مرگ آسا پارت ۲

در آغوشه تو میمیرم در آغوشی که از گرمیه جانسوزه تنت سوزم

در آغوشی که از ضرب قلبت نغمه ها سازم در آغوش تو میمیرم

در آغوشی که با رقمه خزانها سبز و گلگون شم

در آغوشی که از احساس لرزشهای رویاییش مدهوشم

در آغوشی که بار زندگی میفتد از دوشم

در آغوشی که میگردد همه دنیا فراموشم

در آغوشی که جای داد و فریاد است خاموشم

مرا این درد چو دربان است که با تو هم آغوشم، در آغوشه تو میمیرم

از آن ترسم که در سودایه عشق و عاشقی روزی

مرا بگذاری و دل بر کسی بندی که چون باشد 

که چشمش نگاهی غرقه ی خون دارد 

نه شوری در دل و نه سینه اش ذوقه جنون دارد

و آنجاست که همه ی دنیای من پوچ است

دگر سهمی ندارم در جهان لحظه ی کوچ است

تو در هر نفس و هر لحظه با من باش 

مرو از چشم بدبینان در آغوشت پناهم ده

در آغوشی که اعجاز استو احساس استو مهتاب است

دلم بر یاد آن روز و شب چه بیتاب است 

که روزی با تو تقدیم پیوست

خوش آن ساعت که میدانم در این آغوش میمیرم

در آغوشه تو میمیرم در آغوشی که از گرمیه جانسوزه تنت سوزم

در آغوشی که از ضرب قلبت نغمه ها سازم در آغوش تو میمیرم

در آغوشی که با رقمه خزانها سبز و گلگون شم

در آغوشی که از احساس لرزشهای رویاییش مدهوشم

در آغوشی که بار زندگی میفتد از دوشم

در آغوشی که میگردد همه دنیا فراموشم

در آغوشی که جای داد و فریاد است خاموشم

مرا این درد چو دربان است که با تو هم آغوشم ، در آغوشه تو میمیرم

******* مرینت **************

با سر درد بدی چشمام رو باز کردم من کجام ؟ اینجا کجاست ؟ یه نگاه به دور و برم انداختم من روی یه تخت بزرگ تو یک اتاق بزرگ با تم صورتی کم رنگ و آبی آسمونی خوابیده بودم بلند شدم و روی تخت نشستم و داشتم همینجوری اتاق رو دید میزدم که یهو یه نفر با شنل سیاه اومد داخل جیغ بنفشی کشیدم و از تخت پریدم پایین اون مرد کلاه شنلش رو از روی سرش برداشت و گفت : چطور جرعت کردی که بیای اینجا ؟ 

موقع پرسیدن سوال متوجه شدم که دو تا دوندون نیش سفید براق و بلند داره نکنه که این ............ وای نه وقتی سوالش رو پرسید سعی کردم زیاد نشون ندم که عین  *** ترسیدم و موفق هم بودم : ببخشید اما متوجه منظورتون نمیشم یارو یه نیشخند زد که دندون های نیشش معلوم شد و به سمتم اومد و من رفتم عقب اون هی میومد جلو و من هی میرفتم عقب تا اینکه .............

****آلبرت **** فلش بک روز قبل ***********

من آلبرت استوارت هستم ۲۳ سالمه و تو شرکت پدرم فلیکس استورات یک مدل معرفم من پسری با موهای بلوند و چشمای عسلی هستم من یک خواهر کوچکتر از خودم که ۲۰ سالشه ( تو قسمت های آینده خواهرش یک رقیب عشقی بزرگ خواهد بود برای.........خب اسم فرد رو نمیگم چون داستان لو میره ) دارم ، داشتم همینجوری برای خودم کتاب می خوندم که گوشیم زنگ خورد با دیدن اسمش لبخندی روی لبم اومد گوشیم رو بر داشتم و ........

************************************************************

آنچه خواهید خواند : 

شما نمی تونین من وادار به انجام کاری بکنید که نمی خوام.

_ منظورت چیه ؟ 

_ من متاسفم

************************************************************

عشق مرگ آسا هنوز تموم نشده.

 

موضوعات: عشق مرگ آسا
برچسب ها: عشق مرگ آسا
[ 24 Jan 2020 ] [ 6:26 PM ] [ Soniya jon ] [ ]
آخرین مطالب